::خواب ناز::
یه شب که توی خواب بودم از این عالم جدا بودم به فکر عشقی نبودم راحت بودم رها بودم تو اومدی تو زندگیم گفتی می خوام با تو باشم از آدما جدا باشم گفتم نمی تونه دلم از آدما خسته شدم دنبال راه چاره ام مرحم زخم من تویی یه کمی که فکر کنی می بینی جزمن نداری میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیوونه وار
گفتی می خوام کنار تو
گفتی منم مثل توام
گفتی که چاره ام تویی
می دونستم می دونستم که توام مثل همه ی آدما قلبمو تنها می ذاری
شایدم مثل همه غم روی غم هام بذاری
ولی بازم نمی دونم نمی دونم که چی شد که شدی عزیز من
تا به خودم اومدم دیدم برات می میرم
حالا که عاشقت شدم پشتمو خالی می کنی؟
حالا که دیوونتم تنهام می ذاری؟
حالا که زندگیمی تنهام می ذاری؟
مگه نامسلمونی؟ خدا نداری؟
اگه به زور روزگار از زندگیت می رم کنار
تو گریه های زاروزار سپردمت به روزگار
این از خودم گذشتنو پای خاطر خواهیم بذار
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: